صنعت فولاد در رأس هرم یا نقطه همرسان زنجیرهای قرار دارد که آلیاژ فولاد، ترکیب اصلی آن و هزاران محصول جانبی تولیدشده در انواع کارخانهها، کارگاهها یا صنایع کوچک و بزرگ، در طبقات پایین آن قرار دارند؛ محصولاتی که بخشی تکمیلی و البته علت تامه شکلگیری زنجیره تولید فولاد در ساحت زندگی بشری بهخصوص پس از انقلاب صنعتی را تشکیل میدهند.
بااینهمه ممکن است در برخی نظرات یا اظهاراتی که گاه کمتر کارشناسی شده به نظر میرسند، عنوان شود که حتما لازم نیست فولاد خام، شمش، اسلب یا ورق فولادی، جایی در زنجیره تولید داخلی داشته باشند و میشود آن را و هر محصولی را وارد کرد. این گزینه اگرچه در ظاهر دردسر کمتری دارد، اما نباید جزئیات را از یاد برد. جزئیات چنین گزارهای، بدون در نظر گرفتن رشد اقتصادی، ظرفیت ایجاد ثروت و پسازآن تشکیل سرمایه، تنها به راهحلی میاندیشد که در آن محصول نهایی برای مصرفکننده فراهم شود؛ آنهم مصرفکنندهای در انتهای زنجیرهای ناقص از تولید کالا و خدمات.
برای درک بهتر ضرورت وجود صنعت مادر فولاد در هر کشور و ازجمله کشوری با وسعت، جمعیت و ظرفیت ایران، بد نیست از دیدگاه سلبی به گزینه بود یا نبود این صنعت نگاه کرد. برای مثال، تصور کنید فولاد مبارکه اصفهان یا مجموعهای به قدرت آن در کشور وجود ندارد. این شرکت که حداقل در سال ۱۰ میلیون تن فولاد خام تولید میکند، این ظرفیت را دارد که از مقام چهل و ششمین فولادساز بزرگ جهان به رتبههای بالاتری صعود کند و نیازهای داخلی و بخشی از تقاضای خارجی را نیز پاسخ بدهد، اما اگر چنین صنعتی در کشور وجود نداشته باشد یا اینکه توان تولیدی، کیفیت یا قیمت آن قابلرقابت با همتایانش نباشد، دو حالت وجود خواهد داشت: اول اینکه صنعت کشور تبدیل به زمینبازی شمار زیادی از کمپانیهای فولادی ریزودرشت میشود و درنهایت در زنجیر انحصار یکی از غولهای فولادسازی جهان برای تأمین نیازهای صنایع پاییندستیاش گرفتار میگردد یا اینکه اصولا فرصت و مجالی برای شکلگیری صنایع پاییندستی به دست نمیآید.
در این شرایط خبری از کشتیسازی، خودروسازی، ساخت لوازمخانگی، تجهیزات صنعتی موردنیاز صنایع نفتی، خطوط انتقال نفت، توربینهای گازی و صدها محصول دیگر نخواهد بود. کشور به صادرکننده قراضه تبدیل شده و احتمال شکلگیری مجموعههای ثروتسازی که با اهرم کردن ثروتهای مادی و معنوی، روند تشکیل سرمایه در کشور را سرعت بدهند، کمتر و کمتر میشود.
بدون صنایع پاییندستی و تولید محصول و خدمات برای مصرفکننده داخلی، جایی برای مالیات بر مصرف هم باقی نمیماند. نباید از نظر دور داشت که بخش اعظم مالیات دریافتی دولتها وقتی معنی دارد و میتواند در رشد اقتصادی کشور مؤثر باشد که از مصرفکننده اخذ شود، وگرنه مالیاتی که در قالب تعرفههای وارداتی یا سود شرکتها دریافت میشود، در بیشتر موارد به افزایش تورم و در ادامه کاهش قدرت شرکتها و رکود میانجامد.
پس تا اینجای کار میتوان ضروری بودن وجود صنعت فولاد در مقام یک صنعت مادر را از دیدگاه سلبی اثبات کرد، اما در وجه ایجابی آن و بهخصوص با توجه به تجربهای که حضور فولاد مبارکه در صنعت کشور نشان داده، میشود دریافت که یک مجتمع عظیم صنعتی که توانایی و ظرفیت تولید بخش بزرگی از نیاز صنایع پاییندستی کشور را دارد، چگونه تأثیر مستقیم و غیرمستقیم مثبتی بر رشد اقتصادی و افزایش نرخ تشکیل سرمایه ناخالص داشته باشد. از سوی دیگر ارزشافزودهای که صنایع پاییندستی کشور با استفاده از محصولات فولادی فولاد مبارکه یا دیگر کارخانههای مشابه ایجاد میکنند، نقش مهمی درگذر از دوره صنعتی به عصر پساصنعتی بازی میکند؛ عصری که در آن، رقابت در سر کاهش هزینهها و رشد فناوری تولید است.
در این مسیر بیگمان باید گفت فولاد مبارکه اگرچه در ظاهر فقط تولیدکننده ورق و تختال است، اما همراه با تلاشی مضاعف برای رشد تولید محصولات با ارزشافزوده بالاتر از خود غیرت نشان داده و ضمن افزایش فناوریهای تولیدی در کشور و بومیسازی آنها، به صورتی پیوسته راه را برای توسعه پساصنعتی کشور با تقویت صنایع پاییندستی، شرکتهای دانشبنیان و فناور و همچنین افزایش ضربآهنگ رشد اقتصادی ایران در منطقه و جهان هموارتر کرده است./صمت نیوز